جوب در آسمان

خیس نشوید!

جوب در آسمان

خیس نشوید!

جوب در آسمان ...پس چه خیال کردی ؟! به خیالت مینویسم آسمان در چشم های تو ...آه مامانم اینا! از این عاشقانه های شیت شده!
یا حتی نه"آسمان در جوب " آخر وقتی به آن خوبی میشود آسمان را دید چه کاری است که به جوب نگاهی کنی برای دیدنش
اما گاهی باید جوب را در آسمان دید گاهی...باید...

کانال این وبلاگ هم راه اندازی شده :
https://t.me/kennelatsky

آخرین مطالب
پیام های کوتاه
بایگانی
پربیننده ترین مطالب
  • ۲۶ دی ۹۴ ، ۲۲:۵۷
    دور
آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «معرفی کتاب» ثبت شده است


از غبار بپرس/جان فانته

یک کتاب صمیمی از گشتن ها وبی پولی ها و پول دراوردن ها و پول به باد دادن های یک نویسنده در غربتی خود خواسته. از تقلا برای یافتن ایده ای که بتواند بفروشد ... از سعی برای یافتن تجربه ی زیسته ای که بیارزد! چه نثر شیوایی داشت و چه زبان گرمی . و خط داستانی اوج ها فرود ها به خوبی کنترل میشد تا حدی که میتونم بگم 90 درصد احساسی رو که شخصیت اول تجربه میکرد با خوندن کتاب حس میکردی! وقتی نویسنده می خواست تو رو به خنده و ذوق و شعف وا می داشت و وقت هایی هم تو رو مجبور میکرد برای آرتورو ی بی نوا افسوس بخوری ... جوری که انگار بر نادانی ها و بداقبالی های خودت حسرت میخوری. گاهی همراه با آرتورو دعا میکردی و همراه با اون از براورده شدنش شکرگذاربودی.
یکم جدی تر اینکه :
آرتورو هم مانند سوژه ی مدرن ایرانی بین ایمانی که در رگ هایش جاری است و ملال و بی توجهی ای که روزمره اش را منجمد کرده مانده است. گاه دست به شیطنتی میزند و گاه دعای 9 روزه میخواند. با آرتورو میشود از کتاب قدمی فراتر گذاشت به بطنِ بطین تجربه ی زیسته ی خودمان .میشود تضادها و مشکلاتمان و گاهگاهی هم امکان راه حل های احتمالیمان را در او به دقت جستوجوکرد.

محمد
۰۳ ارديبهشت ۹۹ ، ۲۱:۲۲ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰ نظر

چخوف یه معلم نیست نمیخواد چیزی رو که نمیدونستی بهت درس بده* یا چیزی رو باهات در میون بذاره که هیچکی تا حالا  نگفته ،ولی یه رفیق ِ همدرده! دستش رو می ندازه دور گردنت و باهات همدردی میکنه و حتی گاهی اگه خوب به داستاناش دل بدی میتونی صدای گریه هاشو بر درد های مشترکتون بشنوی ... 

*اصلا اگه درد ها و حرف های اصلی ای که میگه رو تا قبل این نچشیده باشی داستاناش برات یه مشت مزخرف میشن و مطلقا فایده ای برات ندارن اما اگه باهاشون جان آشنا باشی...

محمد
۰۲ تیر ۹۸ ، ۱۹:۴۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
این دومین کتاب دانشگاهی طوری بود که برا کنکور فلسفه علم خوندمش و خب عالی بود . 
یک کار نسبتا آکادمیک و قوی و البته مختصر مفید با طبقه بندی فوق العاده ی موضوعی-تاریخی یعنی تقریبا هرچی این ور اون ور از فلسفه پراکنده شنیدید اینجا حداقل می فهمید در کجا ی فلسفه دقیقا بحث میشه و در کدام شاخه ی فلسفه باید پی ش رو بگیرید و آثار چه کسانی رو بخونید و البته تعدادی از درخشان ترین و محوری ترین اندیشه های هر حوزه فلسفه رو هم بحث میکنه و به رفت و برگشت های تاریخی بینشون می پردازد . و صد البته شامل تمام ایده ها ی محوری نیست اما برای شروع کافی است
. بخش منطق برای من که قبلش منطق خوانساری رو خونده بودم سبک بود و خیلی چیز خاصی نداشت اما این که تمرین گذاشته بود برای این بخش اتفاق خوبی بود .
نکته دیگه اینکه مترجم جاهایی احساس کرده نویسنده بحث پر چالش متضاد با اندیشه اسلامی مطرح کرده اونو کامل و با رعایت امانت میاره اما بعد در چند صفحه بر پایه ی فلسفه اسلامی بهش جواب میده به نظرم این بخش هم خوب بود اما به قوت قلم نویسنده اصلی نمیرسه مخصوصا اویل بخش اخلاق اسلامی ست که به بخش فلسفه اخلاق اضافه شده که یاد کتاب دینی و معارف افتادم حقیقتا (شاید هم مشکل از اندیشمندان مسلمانانه که به طور جدی روی فلسفه اخلاق کار نکردند)
یه توصیه هم برای کسایی که دارن برا کنکور فلسفه علم این کتاب رو میخونن دارم و اون اینه که تا چند سال پیش واقعا بخش سوالات فلسفه غرب به طور قاطع از این کتاب می اومد اما سال های اخیر واقعا این نسبت کم تر شده و البته هنوز منبع جایگزین رو پیدا نکردم . در مجموع سوالات فلسفه پارسال خیلی فلسفه علمی و تاریخ علمی بود برعکس سال های پیش .

محمد
۱۸ آبان ۹۷ ، ۲۲:۳۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

وقتی کسی به مرگ خیره شود و بخواهد باعقل محض ِ حسابگر مشکلاتش را حل کند زندگی اش چه شکلی میشود؟ 

جواب : این شکلی!


بعد از این مقدمه کوتاه باید بگم که اگر این کتاب را یکی دوسال پیش میخوندم احتمالا عاشقش میشدم اما الان نهایتا میتونیم دوستش داشته باشم ، چرا؟ چون کتاب پر از فلسفه بافی ها و تفکراتی درباره زندگی است و من عاشق این حرف ها بودم مخصوصا در لابه لای داستان ها اما از وقتی کتاب های تقریبا اکادمیک فلسفه را خواندم ترجیه میدهم این فلسفه بافی ها را به شکل منظم و شسته رفته تر در کتاب های مرجع و دانشگاهی فلسفه بخوانم . جایی ک قلم به دست دارم برای حاشیه نویسی و نقد این انگاره ها و دیگر داستان را به عنوان حیاط خلوتی برای خستگی در کردن می پسندم . جایی که تنها  تعلیق میتواند آن را بهتر و فراخ تر کند. و البته مقدار تعلیق و وجه ماجرایی جز از کل به شکل یک نمودار نمایی زیاد می‌شود و می‌شود گفت هرچه صفحه های اول داستان که پر از فلسفه بافی هاست و دیر خوانده میشود صفحه های نهایی پر تعلیق و نفس گیر است و به طرفه العینی میگذرد جوری که گاهی افکارت لای صفحه ها جا می‌مانند و فقط ورق میزنی و ورق میزنی .... و به بالاخره در صفحه های آخر حیفت می آید ک دارد تمام میشود! یک چشم ات به داستان پرکشش و پر ظرفیتش است و یک چشمت به حجم صفحات باقی مانده و در اخر دلی برایت می ماند ک افسوس میخورد بابت رها شدن باقی ماجرا. والبته اشتباه برداشت نشود . پایان بندی داستان از بهترین پایان بندی هایی بود ک با آن موجه شده بودم؛نرم و پر مغز. 

و در باب اندیشه های پیش زمینه ی نگارش این کتاب میشود به محکوم به شکست بودن تمام ایدئولوژی ها و جهان بینی ها برای حل بحران مرگ و به سخره کشیدن راهکار های اگزیستانس (مثل پیشنهاد خلق و...) اشاره کرد.

محمد
۲۶ مرداد ۹۷ ، ۱۲:۴۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
1. 
من یک رضا امیرخانی خوانِ حرفه ای ام همه ی کتابهایش را خوانده ام و بعضی را چندبار .نظرم در نسبت این کتابش با دیگر کتاب های بازار نشر صائب نیست اما در مقایسه با دیگر کتاب هایش به گمانم صائب است.

2. 
بار دغدغه  بر ماجرای داستان میچربد برعکس منِ او
توصیفات به گستردگی و شفافی قیدار نیست 
پایان بندی و ماجرای پایانی به شدت بر باقی کتاب هایش میچربد.البته آخرش که انفعال چوپان :) را  نقد کرد خیلی صریح و بی مقدمه بود.
جنسیت راوی را عوض کرده اما من گاهی خودم را گم میکردم و یک هو به خودم می آمدم میدیدم قیداری به جای لیا گرفته ام... خودش از قالبش تا حدی رهیده است اما ما مانده ایم هنوز تویش :/
فصل 4 به شدت قلبم را درد اورد سنگین و سهمگین بود .ولی خب شاید خجالت بکشیم و درست با شهرمان رفتار کنیم . 
آهنگ "شهر من بخندِ" پالت بعد کتاب به شدت توصیه میشود.
شخصیت ها و دیالوگ ها عالی بودند مثل همیشه
البته قبلا شخصیت های بد دور بودند از شخصیت اصلی و رانده شده اما اینجا تسامحی جبری وجود داشت نسبت به شخصیتی که تقریبا بد بود و و از جنس سه لتی !قیدار به راحتی می راند یا کم تر میشد که تحمل کند قرتی ای را! اما لیا تحمل میکند . زن است دیگر! و دیگر اینکه چه قدر انتخاب خوبی بود روایت گری از یک زن برای بیان دغدغه ی زمین "مادر همه ی مان"!
در مجموع بین کتاب های امیرخانی جایش متوسط به بالا است .نه اول نه آخر و نه وسط!

محمد
۲۱ بهمن ۹۶ ، ۲۳:۱۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

یاحق
امروز بعد از ظهر ،جدید ترین کتاب ِ مصطفی مستور رو تموم کردم

از ویژگی های کتاب های مستور ،کوتاه و جذاب بودنشونه ...تاحالا نشده خوندن کتاب های مستور روبیشتر از دو سه روز طول بدم و باید خاطر نشان کنم من آدمی ام که به طور همزمان بیش از 10 کتاب رو در دست خوندن دارم ...و باید کتاب واقعا جذاب باشه که دو سه روز به طور پیوسته بخونمش و تمومش کنم...

پارادایم داستان همچنان همان پارادایم تکراری مستوره شخصیت های اصلی هنوز همان ویژگی های کتاب های اول رو دارند ...در هر حال برای من که این پارادایم رو دوست دارم قابل تحمله البته از حق نگذریم هر بار نکات جدیدی از این پارادایم رو رو میکنه و خب کشش فوق العاده جریان داستان ها رو از یاد نبریم
البته درباره این کتاب یه نکته ویژه وجود داره : میتونین بی خیال خوندن چند صفحه اول بشین چون به غایت خسته کننده بود و فقط یه سری توضیحات _احتمالا منتقد پسند_درباره مدل متن این کتاب داد...و این که مدل گزارش و رساله و اینا یعنی چی...

در این حد خسته کننده بود که اولش کلی به خودم فحش دادم که 6500 بابت این کتاب حروم کردم!

ولی بعد از گذشتن از این چند صفحه با یک شاهکار پر از جمله هایی که روحم رو تکون میداد رو به رو شدم...

پایان داستان هم مناسب بود

ولی بازم یه نکته تقریبا منفی وجود داره و اون اینکه: مستور تا یه شخصیت عقب مونده تو داستان هاش نیاره اصلا تموم نمیکنه!انگار این عقب مونده های ذهنی و  ناقص الخلقه ها سوالات غیر قابل حل جهان ِمستور اند...

و به عنوان جمع بندی خوندن این کتاب رو پیشنهاد میکنم...درست مثل بقیه کتاب های مصطفی مستور "باقی مانده جنبش نشریه کیان"...

پ.ن: افتضاح بودن ادبیات متن رو بذارین به پای سرماخوردگی مختصرم...التماس دعا
ya ali@

محمد
۲۷ فروردين ۹۵ ، ۲۱:۱۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر