جوب در آسمان

خیس نشوید!

جوب در آسمان

خیس نشوید!

جوب در آسمان ...پس چه خیال کردی ؟! به خیالت مینویسم آسمان در چشم های تو ...آه مامانم اینا! از این عاشقانه های شیت شده!
یا حتی نه"آسمان در جوب " آخر وقتی به آن خوبی میشود آسمان را دید چه کاری است که به جوب نگاهی کنی برای دیدنش
اما گاهی باید جوب را در آسمان دید گاهی...باید...

کانال این وبلاگ هم راه اندازی شده :
https://t.me/kennelatsky

آخرین مطالب
پیام های کوتاه
بایگانی
پربیننده ترین مطالب
  • ۲۶ دی ۹۴ ، ۲۲:۵۷
    دور
آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

۳ مطلب در فروردين ۱۳۹۶ ثبت شده است


مهناز به حامد گفت : "می فهمی داری چی میگی ؟ خودت حالیت هست چی داری میگی ؟" مهناز گفت :" از تو ناراحت نیستم .از خودم از حماقت خودم ناراحت ام . حامد تو واقعا من رو این قدر احمق میدونی؟ یعنی باید باور کنم که تو تنها به این دلیل که کسی با من شباهت داره ، عاشقش شده ای؟تو عاشق " شبیه من" شده ای ؟ واقعا که مسخرست. پس من چی؟ تو به خاطر من ، محض خاطر عشق به من از عشق به من عبور می کنی و عاشق کسی میشی که همه ی دلیل و حجت تو برای عاشق شدنت به اون من هستم؟"


 #مصطفى_مستور

کتاب ِ #استخوان_خوک_و_دست_هاى_جذامى
...#بماند

پ.ن:چه قدر به این کار مسخره عادت کردیم

#جهل_مرکب

ادامه دارد ... ان شا الله

محمد
۲۳ فروردين ۹۶ ، ۱۵:۳۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
الوعده وفا 
قول دادم از فیه ما فیه مولانا برایتان چیزکی بکنم و بیاورم شما به بزرگی خود کوچکی این را ببخشید 
اگر قرار بود اندکی بیشتر بیاورم این کتاب همه اش خوب است بروید هر جایش را فهمیدید بخوانید و برای بقیه تعریف کنید 
مولانا روشن فکر است  و عجب روشن فکری است امروزه روز هم مثل او نداریم اندیشه هایش برای امروز هم تازه است البته که مثل هر سخنوری و روشن فکری (و هرکسی دیگر!) باید با نقد او را خواند گرچه که او مرد 1000 سال بعد از خودش باشد.سخن طولانی کوتاه کنم برویم در محضر مولای بلخی...

مرا در گرمابه افتاد که شیخ صلاح الدین را تواضعی زیادتی میکردم و شیخ صلاح الدّین تواضعی بسیار مـیکـرد

در مقابله آن تواضع شکایت کردم در دل آمد که تواضع را از حدّ میبری تواضع بتدریج بِه

 اوّل دستش بمالى بعـد

ازان پای اندک اندک بجایی برسانی که آن ظاهر نشود و ننمایـد و او خـوکـرده بـود

 لاجـرم نبایـدش در زحمـتافتادن و عوض خدمت ، خدمت کردن

 چون بتدریج او را خوگر آن تواضع کرده باشی دوسـتی را چنین


مولانا داره اهمیت اصل تدریج رو بیان میکنه در کل این فصل در بخشی که گذشت  میگه با کسی که حق بزرگتری بهش داشته رفته حمام و مولانا تواضع(احترام گذاشتن/خدمت کردن) میکرده و اون هی در جواب  تواضع بیشتری میکنه و مولانا دربرابر تواضع اون اعتراض میکنه و میفهمه که داره یکدفعه زیادی تواضع میکنه بنابر این میاد و مرحله مرحله از یک تواضع و خدمت کوچک شروع میکنه و هی کار رو بالا میبره ولی دیگه شیخ اعتراضی نمیکنه و میگه این درمورد دوستی کردن (باید اینطور رفتار کرد)


دشـمنی را چنین بایدکردن:

 اندک اندک بتدریج مثلا دشـمنی را اوّل انـدک انـدک نصـیحت بـدهی اگـر نشـنود

 آنگـه وی را بزنی اگر نشنود وی را از خـود دورکنـی 

در قـرآن مـیفرمایـد فَعِظُـوْهُنَّ وَاهْجُـرُوْهُنَّ فِـی الْمَضَـاجِعِ وَاْضـرِبوُهُنَّ و

 

و بعد میگه درمورد دشمنی هم باید اصل تدیج رو رعایت کرد اول نصیحت بکنی بعد بزنی :) و بعد از خودت دورش کنی و بعد شاهد مثال آیه قرآن رو میاره 


کارهای عالم بدین سان میرود نبینی صلح و دوستی بهار در آغاز اندک اندک گرمیی مینماید و آنگه بیشتر و در

درختان نگر که چون اندک اندک پیش میآیند اول تبسمی انگه اندک اندک رختها را از برگ و میوه پیدا میکند

و درویشانه و صوفیانه همه را در میان مینهد و هرچ دارد جمله درمیبازد پس کارهای عالم را و عقبی شتاب کـرد و در اول کار مبالغه نهد آنکار میسّر او نشد

 اگر ریاضت است طریقش چنین گفته اند که اگر منی نان میخورد هـر

روز در مسنگی کم کند بتدریج چنانک سالی و دو برنگذرد تا آن نان را به نیم من رسانیده باشد چنان کم کند کـه تـن

را کمی آن ننماید و همچنین عبادت وخلوت و روی آوردن بطاعت و نمـاز اگـر بکلّـی نمـاز میکـرد چـون در راه

حق درآید اوّل مدّتی پنج نماز را نگاه دارد بعد از آن زیادت میکند الى مالانهایه

 
و بعد میگه در مورد بهار هم همین اصله میگه گرم شدن و اینای بهار هم اندک اندک است و ...
و میگه در کار های عالم و عقبی کلا کسی که کار رو بر مبالغه گذاشت کار براش ممکن نشد
و در مورد ریاضت هم میگه اگر هدفت ریاضته اگر روزی یک من نان میخوری هر روز یک مقدار خیلی خیلی کمی از غذات رو کم کنی تا بعد از  یک سال و اندی خوارکش به نیم من می رسد. و در مورد عبادت هم میگه اول نماز های 5 گانه رو سفت کن و بعد زیاد کنید...


 عکس هم مال آخرهای اسفند ماهه پرچین های ورودی دانشگاه :)





بهاریه

محمد
۱۰ فروردين ۹۶ ، ۰۰:۴۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

اولش نوشتم مریضم و خب سرما خوردن قطعا فعل مثبت تری است

چون معمولا وقتی شما یک چیزی را میخوری اتفاق خوبی افتاده برایت مخصوصا برای آدم شکمویی چون من

معمولا آگاهانه میخوری و کم پیش می آید خوردن اتفاق منفی ای را در کنار داشته باشدو کم اند چیز های مثل غلط ،گول و سرما که نباید بخوری شان و تشخیص این موارد اندک برای آدمی به شکمویی من خیلی آسان نیست طرفه آنکه من به دلیل یک "نخوردن" سرما خوردم... نخوردن لیمو عسل عزیز تر از جان که مادر عزیز تر از عزیز تر از جان هر روز صبح برایمان سرو میکرد و بحول و قوه الهی از سرماخوردگی مصونم میداشت... ولی مسافرت است و همین چیز ها ... در خانه ی میزبان اندکی خیط میباشد تقاضای هر روزه لیمو برای آب گیری و عسل و آب جوش برای تهیه این معجون جادویی ... ویروس محترم هم فرصت را غنیمت شمرد و بدن فامیل گرام را به مقصد بدن این حقیر ترک نموده فوقع ما وقع

...

امروز میان بی حوصلگی های ناشی از تب و لرزِ مریضی ،طبع جوشان ادبی ام کاری کرد که اندکی خنده بیاید بر لب های بی حالم در این روز اول عیدی

مادر گرام که جان فدایش باد فرمودند: "غذا کباب است ،میخوری یا سوپ درست کنم؟"

 گفتم :" ان شاالله مرا از کباب خورندگان خواهی یافت"


تا حال چون شود...و خدا چه خواهد که با هیچ دلاور سپر تیر قضا نیست 

 

 

محمد
۰۲ فروردين ۹۶ ، ۲۱:۴۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر