انگاریوم
شما چه می انگارید؟
و آن طور که من می انگارم انگاریوم بستری برای نزدیک شدن به فهم علم است...برای
آنکه بفهمیم علم چیست؟...علم کپی کردن تکالیف درسی از روی هم کلاسی نیست ...علم آن متنی نیست که استادی برای سال دهم
دوباره همان متن ثابت ده سال پیش را درس میدهد ... علم شاید کشف حقایق باشد ...علم
پاسخ به پرسش ها است...آنچه قرار است در انگاریوم اتفاق بیافتد و تمرینی است برای
کشف حقایق و آشنایی با روش علمی... دیدن آنچه می خواندیم ...
راستش اتفاق خاصی نیافتاده...فقط آن گنبد خیالی که همیشه در کودکی هایمان تصور می
کردیم و هر چیز را که دوست داشتیم در آن
جای میدادیم به وجود آمده ...تجربه ی دیدن
خیال هایتان ... دیدن آنچه خیال میکنید...
شاید اگر انسان معاصر امروز یعنی ما جای ارسطو ویونانیان باستان و عبد الرحمان صوفی و باقی منجمین عهد باستان بودیم و آسمان به آن پر ستاره ای در اختیارمان قرار داشت شاید صورت های فلکی امروز شکل دیگری بودند ...مثلا یکی شبیه ماشین لباس شویی یکی شبیه کامپیوتر یکی ماشین یکی یخچال یکی... راستی صورت فلکی های ما قشنگ تر میشد یا صورت فلکی های باستانی؟؟...کسی نمیداند...چون آسمان تاریکی نداریم که پر از ستاره باشد...چون تا حالا سایه ی مان که ستاره ها روی زمین می اندازند را ندیده ایم چون این شب ها میشود ستاره های آسمون را شمرد ..چون دیگر نمی شود مثال زد به عدد ستاره ها دوستت دارم
دنیای مدرن و با تمام سرو صدا هایی که برای حفظ طبیعت به پا کرد تا اینجای کار که با آلودگی نوریش حدالقل چیزی از آسمان شب برایمان باقی نگذاشته است... از این آزمایش گاهی که همواره به رایگان در بالای سرمان افراشته شده است و مارا به تفکر دعوت میکند...از این هستی لایتنهی که با دیدنش هر کسی و با هر شغلی و دیدگاهی که باشد برای چند دقیقه هم که شده فیلسوف میشوند که چه؟که چرا؟ بی خود نیست روحیه مادی گرایی در زندگی امروز اینقدر پررنگ تر شده گیرم داد بزنیم که خدا خدا خدا...
درست است که آن ملکوتی که باید به آن برسیم این آسمان بالای سرمان نیست اما قبول کنیم که حدالقل تنها این فایده را دارد که به ما بفهماند چه قدر چیز های با عظمت تری از این کره خاکی مان _که تمام هم و غممان را گذاشتیم برای کسب سهم بیشتری از آن_ در همین بُعد دنیا یی وجود دارد تا حدالقل بتوانیم تصور کنیم که میشود چیزهای متفاوتی از این دنیا هم وجود داشته باشد ...آسمان میتواند بهمان بفهماند همه اش این نیست...
آسمان این تفرجگاه قدیمی شاعران، این کشت زاری که هر گاه از زمین خسته میشدند با داس مه نویش به دروی مزرع سبزش میرفتند و خوشه خوشه تخیل از آن می چیدند به کار رود ...و امروز از آن مزرع سبز جز برهوتی خالی نمانده است درآسمان شهر هایمان .
پ.ن:انگاریوم این روز ها حالش خوب نیست اگر کمکی از دستتان بر میاید...
یاعلی@...