سرماخوردن
اولش نوشتم مریضم و خب سرما خوردن قطعا فعل مثبت تری است
چون معمولا وقتی شما یک چیزی را میخوری اتفاق خوبی افتاده برایت مخصوصا برای آدم شکمویی چون من
معمولا آگاهانه میخوری و کم پیش می آید خوردن اتفاق منفی ای را در کنار داشته باشدو کم اند چیز های مثل غلط ،گول و سرما که نباید بخوری شان و تشخیص این موارد اندک برای آدمی به شکمویی من خیلی آسان نیست طرفه آنکه من به دلیل یک "نخوردن" سرما خوردم... نخوردن لیمو عسل عزیز تر از جان که مادر عزیز تر از عزیز تر از جان هر روز صبح برایمان سرو میکرد و بحول و قوه الهی از سرماخوردگی مصونم میداشت... ولی مسافرت است و همین چیز ها ... در خانه ی میزبان اندکی خیط میباشد تقاضای هر روزه لیمو برای آب گیری و عسل و آب جوش برای تهیه این معجون جادویی ... ویروس محترم هم فرصت را غنیمت شمرد و بدن فامیل گرام را به مقصد بدن این حقیر ترک نموده فوقع ما وقع
...
امروز میان بی حوصلگی های ناشی از تب و لرزِ مریضی ،طبع جوشان ادبی ام کاری کرد که اندکی خنده بیاید بر لب های بی حالم در این روز اول عیدی
مادر گرام که جان فدایش باد فرمودند: "غذا کباب است ،میخوری یا سوپ درست کنم؟"
گفتم :" ان شاالله مرا از کباب خورندگان خواهی یافت"
تا حال چون شود...و خدا چه خواهد که با هیچ دلاور سپر تیر قضا نیست