جوب در آسمان

خیس نشوید!

جوب در آسمان

خیس نشوید!

جوب در آسمان ...پس چه خیال کردی ؟! به خیالت مینویسم آسمان در چشم های تو ...آه مامانم اینا! از این عاشقانه های شیت شده!
یا حتی نه"آسمان در جوب " آخر وقتی به آن خوبی میشود آسمان را دید چه کاری است که به جوب نگاهی کنی برای دیدنش
اما گاهی باید جوب را در آسمان دید گاهی...باید...

کانال این وبلاگ هم راه اندازی شده :
https://t.me/kennelatsky

آخرین مطالب
پیام های کوتاه
بایگانی
پربیننده ترین مطالب
  • ۲۶ دی ۹۴ ، ۲۲:۵۷
    دور
آخرین نظرات
پیوندهای روزانه


چراغ یا روشنایی



خیلی وقت ها دل آدمی زاد از تاریکی به تنگ می آید.و میل به نور می کند تا اینجایش به نظر نگارنده اتفاق مبارکیست اما این اتفاق مبارک همیشه به رسیدن به نور منجر نمی شود و این میل مقدس همیشه به وصال نمی انجامد.
اما آدمی این وسط باید حواسش به جیزهایی باشد از جمله اینکه حکما نور و روشنایی با چراغ فرق دارد به قول باسواد تر ها یکی موضوعیت دارد یکی طرقیت دارد. یکی وصال خودش مقصود است و دیگری وصالش وسیله ی وصال چیز دیگری و نباید در آن ماند الخ.
پ.ن: روضه سر بسته بماند بهتر است. چه آنکه معلوم نیست با روضه ی باز خودم گریه ام بگیرد. روضه سر بسته اگر آدم را نگریاند می گویی که طرف بهت زده شده یا اصلا نفهمیده، نه اینکه خدایی ناکرده دلش سنگین است . اما روضه ی باز عذری برای سنگ دلی چون من نمی گذارد.

محمد
۲۲ مهر ۹۷ ، ۰۰:۰۶ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر
چندم به سر دوانی؟ پرگار وار گردت
سرگشته ام!ولیکن پای استوار دارم...
محمد
۱۵ مهر ۹۷ ، ۱۹:۴۳ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

وفا خواهی 

جفا کش باش حافظ 

فان ربح و خسران فی التجر


پ.ن.1:حافظ حکما حکمت مطلقه گفته اما نکته اینه که آدم بین جفا های گوناگون کدومش رو انتخاب کنه که وفای مورد نظر در ازاش دریافت کنه بالاخره (التجر =تجارت )ه دیگه 😬!...فراق و دوری و صبر و تحمل یه جور جفاست اینقدر صبـــــــــر کنی تا شرایط بهتر شه. بعد فکر میکنی به قدر کافی تلاش نکردی.و این صبر اون جفایی که باید به جون بخری نیست با خودت میگی اینکه خودتو بری به در و دیوار بزنی برا رسیدن هم یه جور جفاست تازه وقتی میدونی چه قدر الآن احتمال کمه جفاش پر رنگ تر هم میشه ...تازه گیرم اکی شه ... جفا های اصلی از اون وقت شروع میشه ...جفا هایی که فقط میدونی هست و چیزی ازشون نچشیدی و فقط از دور چیز هایی شنیدی... 

پ.ن.2: قَالَ وَمَنْ یَقْنَطُ مِنْ رَحْمَةِ رَبِّهِ إِلَّا الضَّالُّونَ ﴿۵۶﴾


محمد
۱۰ مهر ۹۷ ، ۱۹:۵۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 پیرمرد کارتش کار نمیکنه و با دست پاچگی میپرسه :"نقدیش هزار تومن میشه ؟!" راننده اتوبوس میگه:" حلالت حاج آقا برو ."


روزم رو ساختی جون مرد دمت گرم 


محمد
۰۹ مهر ۹۷ ، ۱۲:۱۹ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر

حمد هم از لب سرخِ 💋 تو شنیدن دارد 

.

.

.

جایگاه واقعیت در نسبت با حقیقت

جایگاه قالب در رابطه با محتوا

مصرع از :

فاضل نظری

محمد
۰۴ مهر ۹۷ ، ۲۳:۱۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست

پیرهن چاک و غزل خوان و صراحی در دست

نرگسش عربده جوی و لبش افسوس کنان

نیم شب دوش به بالین من آمد بنشست

سر فرا گوش من آورد به آواز حزین

گفت ای عاشق دیرینه من 


"خوابت هست؟!"


حافظ


محمد
۰۳ مهر ۹۷ ، ۲۳:۱۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

اگر به حقیقت دلبسته باشی 

باید بسیار تلاش کنی 

وگرنه در چنگال واقعیت خرد خواهی شد.


محمد
۱۰ شهریور ۹۷ ، ۲۰:۴۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

من که دائم پای خود دل را به دریا می زنم

پیش تو پایش بیفتد قید خود را می زنم


کعبه ای در سینه ام دارم که زایشگاه توست

از شکاف کعبه گاهی پرده بالا می زنم


این غبار روی لبهام از فراق بوسه نیست

در خیالم بوسه بر پای تو مولا می زنم


از در مسجد به جرم کفر هم بیرون شوم

در رکوعت می رسم خود را گدا جا می زنم


اینکه روزی با تو می سنجند اعمال مرا

سخت می ترساندم لبخند اما می‌زنم


من زنی را می شناسم در قیامت… بگذریم

حرف‌هایی هست که روز مبادا می زنم


 

#مولاناعلی@


کاظم بهمنی

محمد
۰۸ شهریور ۹۷ ، ۰۱:۳۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

و خواب برای این است

روز را به روز دیگری ببری

و معنای کلمه را

به کلمه دیگری بدهی

این زمان دست از دهان روحت برداشته ای

ای روح نا امید!

ای روح گرسنه در خواب!

وقتی دست از دهانت برداشتم

چرا حرف نزدی؟


ادریس بختیاری

محمد
۳۰ مرداد ۹۷ ، ۱۶:۰۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

وقتی کسی به مرگ خیره شود و بخواهد باعقل محض ِ حسابگر مشکلاتش را حل کند زندگی اش چه شکلی میشود؟ 

جواب : این شکلی!


بعد از این مقدمه کوتاه باید بگم که اگر این کتاب را یکی دوسال پیش میخوندم احتمالا عاشقش میشدم اما الان نهایتا میتونیم دوستش داشته باشم ، چرا؟ چون کتاب پر از فلسفه بافی ها و تفکراتی درباره زندگی است و من عاشق این حرف ها بودم مخصوصا در لابه لای داستان ها اما از وقتی کتاب های تقریبا اکادمیک فلسفه را خواندم ترجیه میدهم این فلسفه بافی ها را به شکل منظم و شسته رفته تر در کتاب های مرجع و دانشگاهی فلسفه بخوانم . جایی ک قلم به دست دارم برای حاشیه نویسی و نقد این انگاره ها و دیگر داستان را به عنوان حیاط خلوتی برای خستگی در کردن می پسندم . جایی که تنها  تعلیق میتواند آن را بهتر و فراخ تر کند. و البته مقدار تعلیق و وجه ماجرایی جز از کل به شکل یک نمودار نمایی زیاد می‌شود و می‌شود گفت هرچه صفحه های اول داستان که پر از فلسفه بافی هاست و دیر خوانده میشود صفحه های نهایی پر تعلیق و نفس گیر است و به طرفه العینی میگذرد جوری که گاهی افکارت لای صفحه ها جا می‌مانند و فقط ورق میزنی و ورق میزنی .... و به بالاخره در صفحه های آخر حیفت می آید ک دارد تمام میشود! یک چشم ات به داستان پرکشش و پر ظرفیتش است و یک چشمت به حجم صفحات باقی مانده و در اخر دلی برایت می ماند ک افسوس میخورد بابت رها شدن باقی ماجرا. والبته اشتباه برداشت نشود . پایان بندی داستان از بهترین پایان بندی هایی بود ک با آن موجه شده بودم؛نرم و پر مغز. 

و در باب اندیشه های پیش زمینه ی نگارش این کتاب میشود به محکوم به شکست بودن تمام ایدئولوژی ها و جهان بینی ها برای حل بحران مرگ و به سخره کشیدن راهکار های اگزیستانس (مثل پیشنهاد خلق و...) اشاره کرد.

محمد
۲۶ مرداد ۹۷ ، ۱۲:۴۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر