دلیل فرار به آغوشش
اعتراف می کنم خیلی وقت پیش فکر می کردم که این "یا رفیق من لا رفیق له" یک جورهایی فاز دپ برداشتن بچه هیاتی هاست و خدا آن فراز ها را برای داغون ها از بندگانش و بی کسان بندگانش فرستاده تا دل گرم شان کند ولی زمانی فهمیدم این طور نیست و نمی تواند این چنین باشد اما نمی دانستم پس چرا و دقیقا یعنی چه؟
و بالاخره فهمیدم! ما همه لا حبیب له /لا رفیق له ایم هیچ حب واقعی و برای خودمانی نداریم. هرکه و هرچه دوستمان دارد جوری خودش را دوست دارد. و باید قبول کنیم همه بر طبق منافع و لذاتشان عمل میکنند (البته به جز ...) حالا این منافع و لذات که می گویم چیز نجس و اه و اخی نیست ها! بالاخره هر عملی محرکی دارد یا عقل است که تایید می کند یا وهم که گمان می کند به لذتی می رسد یا معنوی و اخروی یا دنیای و زود گذر و الخ
یا رقیق ترش اینکه که هر کس تصوری از ما را که در ذهن اوست دوست دارد تصوری که پیش نمی آید مطابق با خود خود واقعمان باشد.و خوب که بنگیرم "خودِ ما" هیچ حبیبی ندارد _جز او_
خلاصه این که آدمی به ما هو آدم هیچ حبیبی ندارد و به طریق اولی هیچ رفیقی و همچنین به طریق مشابه ثابت می شود هیچ شفیعی(جفت هم پایه) و هیچ انیسی .... چه آدم بداند و چه نداند و واضح است دانایی و نادانی آدم به این تنهایی و بی حبیبی تاثیری در بی حبیبی او ندارد و این حکم نقض نمی شود مگر به پریدن در آغوشش...به اذنش!
و البته که این محبتی که از دیگران دریافت میکنیم گرچه مخلصا برای ما نیست اما وسیله ی گذران و طریق وصولی به اوست و اصلا خود او این ها را قرار داده و جز وسایل حربه ای به دست نداریم برای تمنای محبتش و خلاصه این حرف ها دال بر پوچی و بی ارزشی احساسات انسانی نیست چه آن ها هم مراتب دارند اما نشانگر این است که افق های بالاتری نیز هست و امید که ما را بدان برساند.
و آدم بصیر به جای اخ و پیف کردن / (یا دل خوش کردن ) از /(به) محبت ها و دوستی های اهالی دنیا هر نیکی و محبتی را از او میبیند که الحمدولله رب العالمین
+ دو فراز از جوشن کبیر به شرح زیر :
(28)یَا عِمَادَ مَنْ لا عِمَادَ لَهُ یَا سَنَدَ مَنْ لا سَنَدَ لَهُ یَا ذُخْرَ مَنْ لا ذُخْرَ لَهُ یَا حِرْزَ مَنْ لا حِرْزَ لَهُ یَا غِیَاثَ مَنْ لا غِیَاثَ لَهُ یَا فَخْرَ مَنْ لا فَخْرَ لَهُ یَا عِزَّ مَنْ لا عِزَّ لَهُ یَا مُعِینَ مَنْ لا مُعِینَ لَهُ یَا أَنِیسَ مَنْ لا أَنِیسَ لَهُ یَا أَمَانَ مَنْ لا أَمَانَ لَهُ
اى پشتیبان کسى که پشتیبان ندارد اى پشتوانه آن کس که پشتوانه ندارد اى ذخیره آن کس که ذخیره ندارد اى پناه آن کس که پناهى ندارد اى فریادرس آنکس که فریادرس ندارد اى افتخار آن کس که مایه افتخارى ندارد اى عزت آنکس که عزتى ندارد اى کمک آنکس که کمکى ندارد اى همدم آنکس که همدمى ندارد اى امان بخش آنکس که امانى ندارد
یَا حَبِیبَ مَنْ لا حَبِیبَ لَهُ یَا طَبِیبَ مَنْ لا طَبِیبَ لَهُ یَا مُجِیبَ مَنْ لا مُجِیبَ لَهُ یَا شَفِیقَ مَنْ لا شَفِیقَ لَهُ یَا رَفِیقَ مَنْ لا رَفِیقَ لَهُ یَا مُغِیثَ مَنْ لا مُغِیثَ لَهُ یَا دَلِیلَ مَنْ لا دَلِیلَ لَهُ یَا أَنِیسَ مَنْ لا أَنِیسَ لَهُ یَا رَاحِمَ مَنْ لا رَاحِمَ لَهُ یَا صَاحِبَ مَنْ لا صَاحِبَ لَهُ
اى دوست آنکس که دوستى ندارد اى طبیب آن کس که طبیبى ندارد اى پاسخ ده آن کس که پاسخ ده ندارد اى یار دلسوز آن کس که دلسوزى ندارد اى رفیق آن کس که رفیق ندارد اى فریادرس آن کس که فریادرسى ندارد اى راهنماى آنکه راهنمایى ندارد اى مونس آنکس که مونسى ندارد اى ترحم کننده آن کس که ترحم کننده اى ندارد اى همدم آن کس که همدمى ندارد