تعویذ عتیق آغا
چهارشنبه, ۲۱ بهمن ۱۳۹۴، ۱۲:۰۳ ق.ظ
گفتم:"مثل مار."و زود پشیمان شدم. گفتم:" مثل گل پیچان به زندگی ام پیچیده است."
عتیق آغا گفت:"رنگ به رخسارت نمانده!می خواهی کاری کنم به کلی از زندگی ات بیرون برود? به جایش چیزی مینویسم که هرچه دختر در کابل است خیز بزند طرف خانه تان.بعد ببین چطور پشیمان می شود?"
و روی کاغذش خط کشید.اگر یک خط دیگر می کشید چیزی از زندگی ام باقی نمی ماند.
عتیق آغا گفت:"رنگ به رخسارت نمانده!می خواهی کاری کنم به کلی از زندگی ات بیرون برود? به جایش چیزی مینویسم که هرچه دختر در کابل است خیز بزند طرف خانه تان.بعد ببین چطور پشیمان می شود?"
و روی کاغذش خط کشید.اگر یک خط دیگر می کشید چیزی از زندگی ام باقی نمی ماند.
مجله داستان
شماره63
شماره63
ص100
۹۴/۱۱/۲۱