جوب در آسمان

خیس نشوید!

جوب در آسمان

خیس نشوید!

جوب در آسمان ...پس چه خیال کردی ؟! به خیالت مینویسم آسمان در چشم های تو ...آه مامانم اینا! از این عاشقانه های شیت شده!
یا حتی نه"آسمان در جوب " آخر وقتی به آن خوبی میشود آسمان را دید چه کاری است که به جوب نگاهی کنی برای دیدنش
اما گاهی باید جوب را در آسمان دید گاهی...باید...

کانال این وبلاگ هم راه اندازی شده :
https://t.me/kennelatsky

آخرین مطالب
پیام های کوتاه
بایگانی
پربیننده ترین مطالب
  • ۲۶ دی ۹۴ ، ۲۲:۵۷
    دور
آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «کتاب جدید رضا امیرخانی» ثبت شده است


اولین نکته اینکه چگالی لذت بخشی کتاب کم بود! اگر همه ی حرف   های مهمش را در 150 صفحه جمع میکرد واقعا 5 ستاره را می دادم!الان 3 ستاره دادم ! اواخر کتاب بهتر و بهتر می شد و غنی تر می شد چه به لحاظ ماجرا های کوچک نفس بند آور لابه لای سفر نامه چه از تحلیل ها و مقایسه های کارامد .
مشکلات بزرگ کتاب دو چیز است! اول اینکه خود امیر خانی گفت که این کتاب را عمدا به سمت و سوی گزارش برده و نه تحلیل و من و بسیاری دیگر که این کتاب ناامیدشان کرده به گمانم عاشق تحلیل ها و قدرت تحلیل او بودیم.راستش دومی بر میگردد به خود سوژه کره شمالی به نویسنده و مردم نگار اجازه نمی دهد بیش تر از نیم دانگش را روایت کند و نیم دانگ روایت شده (احتمالا باز به دلیل ماهیت سوژه ) بسیار کسل کننده و یکنواخت و تکراری است جوری تکرار نو ...نوهای جناب "نو" در طبقه ی 38 هتل کوریا است. البته باز به دلایل اینکه سفر دوم اندکی آزادی ها بیشتر است برای من جذاب تر بود. و انگار یک جورهایی امیرخانی عزیز هم دست از آن آرمان صرفا گزارشش برداشته است در روایت سفر دوم. یک چیز دیگر که در هنگام خواندن کتاب اذیت میکرد این بود که رسم الخط و نگارش به آن شیوای همیشگی نبود انگار نوعی گرفتگی در لحن را شاهد بودم. مخصوصا در سفر اول باز!در آخر بگم که من کاملا نگرانی امیرخانی را درک میکنم از اینکه کتاب یک کتاب تحلیلی می شد بیشتر تا یک کتاب گزارشی اینکه در این فضای سیاسی رادیکال برچسب بخورد و کار خوانده نشود و ... اما شاید او باید این تصمیم دشوار را می گرفت و به مخاطب های همیشگی اش اعتماد میکرد و تحلیل خود را می نوشت به صورت موضوع موضوع حتی! نه روزشمار و وقایع نگاری.
حدالقل من اینجور بیشتر میپسندیدم.
امیدوارم کتاب بعد رمانی باشد که بشورد و ببرد این سفرنامه را!
باز نکته ی دیگر که تعجب کردم این بود که بعضی در انتقاداتشان گفته بودند فضایی که توصیف می شود همان فضای کتاب های فراریان از کره است! خب بیایید باور کنید که فضای کره همانطور است دیگر . توقع ندارید که وقتی فضا همانقدر بسته است بگوید گل و بلبل است دیگر ! والا!!

 

محمد
۲۵ اسفند ۹۸ ، ۱۱:۲۸ موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰ نظر
1. 
من یک رضا امیرخانی خوانِ حرفه ای ام همه ی کتابهایش را خوانده ام و بعضی را چندبار .نظرم در نسبت این کتابش با دیگر کتاب های بازار نشر صائب نیست اما در مقایسه با دیگر کتاب هایش به گمانم صائب است.

2. 
بار دغدغه  بر ماجرای داستان میچربد برعکس منِ او
توصیفات به گستردگی و شفافی قیدار نیست 
پایان بندی و ماجرای پایانی به شدت بر باقی کتاب هایش میچربد.البته آخرش که انفعال چوپان :) را  نقد کرد خیلی صریح و بی مقدمه بود.
جنسیت راوی را عوض کرده اما من گاهی خودم را گم میکردم و یک هو به خودم می آمدم میدیدم قیداری به جای لیا گرفته ام... خودش از قالبش تا حدی رهیده است اما ما مانده ایم هنوز تویش :/
فصل 4 به شدت قلبم را درد اورد سنگین و سهمگین بود .ولی خب شاید خجالت بکشیم و درست با شهرمان رفتار کنیم . 
آهنگ "شهر من بخندِ" پالت بعد کتاب به شدت توصیه میشود.
شخصیت ها و دیالوگ ها عالی بودند مثل همیشه
البته قبلا شخصیت های بد دور بودند از شخصیت اصلی و رانده شده اما اینجا تسامحی جبری وجود داشت نسبت به شخصیتی که تقریبا بد بود و و از جنس سه لتی !قیدار به راحتی می راند یا کم تر میشد که تحمل کند قرتی ای را! اما لیا تحمل میکند . زن است دیگر! و دیگر اینکه چه قدر انتخاب خوبی بود روایت گری از یک زن برای بیان دغدغه ی زمین "مادر همه ی مان"!
در مجموع بین کتاب های امیرخانی جایش متوسط به بالا است .نه اول نه آخر و نه وسط!

محمد
۲۱ بهمن ۹۶ ، ۲۳:۱۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 بالاخره بعد از 5 سال انتظار کتاب جدید رضا امیر خانی ...


رضا امیرخانی در رمان رَهِش موضوع توسعه‌ی شهری را دستمایه قرار داده و تأثیرات آن را بر عرصه‌های زندگی انسان معاصر در قالب داستان زوجی معمار در تهران امروز به تصویر می‌کشد.

 «تهران - با این نماهای رومی- شده است برشی از معادن سنگ! معدنِ سنگِ عمودی‌شده‌ی بی‌ریختی است منطقه‌ی یک تهران. حالا هگمتانه چه حرفی برای دانش‌جوی معماری دارد؟ بگذریم؛ اتوبوس که بین راه در لالجین ایستاد، رفتم و زیباترین بشقاب‌ها را انتخاب کردم. برای دوره‌ی دانش‌جویی کمی گران بود و کسی از بچه‌ها طرف‌شان نرفته بود. دو تا برداشتم. یکی از دخترها که همیشه مانتوی جین می‌پوشید، گفت: به‌به! شاه‌زاده‌ی قصه‌ی ما هم وقتی اسب سفیدش را پارک کرد دم در خانه‌ی ویلاییِ لیا، برای کیک عصرانه بشقاب سفالی هم دارد!»

رَهِش

نویسنده: رضا امیرخانی

نشرافق



رهش



 منتظر جشن رونمایی رمان رَهِش و دیدار با رضا امیرخانی باشید. این کتاب به‌زودی از سوی نشر افق منتشر خواهد شد.

منبع : کانال تلگرامی نشر افق

 https://t.me/ofoqpublication/564

محمد
۲۳ دی ۹۶ ، ۱۳:۱۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر