رزق لایتحسب شیرینی خاصی دارد ... عین پیدا کردن پول در جیب لباسی که به کل فراموشش کرده ای آن هم روز های سخت آخر ماه... درست است من تقوایت را رعایت نکردم ... خودت گفتی این رزق مال سالکان مسیرت است و خاص. چه آنکه وابستگی به اسباب نمی آورد و الخ
و مـن یـتـق اللّه یـجـعـل له مـخـرجـا
و یـرزقـه مـن حـیـث لا یـحـتـسـب
...انگار نمی ترسیدم که از دست بدهمت ...اخر همیشه بودی
راستش وقتی دربرابرت جرئت به خرج می دادم و از تو غافل می شدم به این فکر نمی کردم که اگر رویت را از من بر گردانی و من در روزمره ملال انگیز سقوط کنم چه می شود؟!
چون بودنت مثل بودن آب ِ دربا بود برای ماهی ؛
ماهی چه عقلش میرسد آب چیست؟ نمیفهمد اگر نباشد نه تنها میمیرد که تلف میشود . می گندد
خلاصه پررو ام که چنین باز بعد آن ماجراها آمده ام و چنین هواهایی دارم من ِ ... را چه به رزق لایحتسب !اما ...خودت چنین مرا به فضل و رحمتت عادت دادی که با آن سابقه ی لطفت چیز دیگری از تو توقع ندارم و خوب میدانی چقدر ...تشنه ی رزق لایتحسب ام
با حساب و کتاب به هیچ عنوان جور در نمیاید اما
امیدوارم میکند به گشایشت ...
آخر همیشه همین موقع ها به دادم رسیده ای
انگار اصلا سخت میکنی کار را تا یادت تو بیفتم حساب کتاب ها را بهم میزنی تا یادم بیاید تو به اسباب اسباب بودنشان را دادی واگر تو نخواهی سرکنگبین صفرا می افزاید و روغن بادام خشکی.
و البته از دست بنده جز حساب کتاب چه بر می آید ؟
هیچ! جز زاری به درگاهت!
و مـن یـتـوکـل عـلى اللّه فـهـو حـسـبـه ان اللّه بـالغ امـره قـد جعل اللّه لکل شى ء قدرا