من که دائم پای خود دل را به دریا می زنم
پیش تو پایش بیفتد قید خود را می زنم
کعبه ای در سینه ام دارم که زایشگاه توست
از شکاف کعبه گاهی پرده بالا می زنم
این غبار روی لبهام از فراق بوسه نیست
در خیالم بوسه بر پای تو مولا می زنم
از در مسجد به جرم کفر هم بیرون شوم
در رکوعت می رسم خود را گدا جا می زنم
اینکه روزی با تو می سنجند اعمال مرا
سخت می ترساندم لبخند اما میزنم
من زنی را می شناسم در قیامت… بگذریم
حرفهایی هست که روز مبادا می زنم
#مولاناعلی@
کاظم بهمنی