زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست
پیرهن چاک و غزل خوان و صراحی در دست
نرگسش عربده جوی و لبش افسوس کنان
نیم شب دوش به بالین من آمد بنشست
سر فرا گوش من آورد به آواز حزین
گفت ای عاشق دیرینه من
"خوابت هست؟!"
حافظ
زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست
پیرهن چاک و غزل خوان و صراحی در دست
نرگسش عربده جوی و لبش افسوس کنان
نیم شب دوش به بالین من آمد بنشست
سر فرا گوش من آورد به آواز حزین
گفت ای عاشق دیرینه من
"خوابت هست؟!"
حافظ
و خواب برای این است
روز را به روز دیگری ببری
و معنای کلمه را
به کلمه دیگری بدهی
این زمان دست از دهان روحت برداشته ای
ای روح نا امید!
ای روح گرسنه در خواب!
وقتی دست از دهانت برداشتم
چرا حرف نزدی؟
ادریس بختیاری
مامانم داشت سعی میکرد برا نماز صبح بیدارم کنه
و بدنم بر اساس غریزه اش که تمایل به خواب داشت سعی میکرد مقاومت کنه
مثلا به طور نیمه ناخودآگاه گفتم من بیدارم
بعد مامانم گفت: خب چه فایده داره این که بیدار باشی[ولی نمازت رو نخونی]
باز ضمیر ناخودآگاهم دنبال جواب گشت تا بتونم چند دقیقه ای رو بخوابم باز
یهو اومد تو ذهنم بگم" بیداری مطلوبیـــت ذاتــــــی داره!"
بعد یه لحظه خودآگاهم برگاش ریخت !!😳 🍂
هوشیار شد و تو ذهنم جواب داد از کجا معلوم ؟!🤔
بعد همونطور که پای کشان به سمت وضو میرفتم تو دلم میگفتم ای تو روح 👻 هرچی فلسفه و منطق عه که خواب و زندگی نذاشته واسه ما!