متن نوشته شده تحت تاثیر شرکت در جشن امضا کتاب منصور ضابطیان در پردیس کتاب است.
"
نگرانم نکند کسی ببیندم ...لعنت به این فضولی که وقتی با بیکاری و اندکی تنهایی مخلوط میشود چه کارها که به دست آدم نمیدهد ... جوِ روشن فکری پوپولیستی تهوع آوری حاکم است ...تلاش های بی وقفه برای امضا و سلفی
هیچ وقت این امضای کتاب لعنتی را نفهمیدم
یعنی که چه؟ یک نفر از حس خوبی که هنگام/بعد امضای کتاب توسط نویسنده محبوبش احساس میکند با من حرف بزند لطفا!
مخصوصا آنجاییش که مینویسد. فلانی عزیز...
امضا کتاب وقتی ارزشمنده که تو واقعا ادم قابلی در سطح دوستی با آن نویسنده باشی و این نویسنده اول دوست تو باشد بعد فلان کتاب موفق را نوشته باشد یا حدالقل معاشرتی دور داشته باشید و بعد یک نسخه از کتاب با امضای خودش را بهت تحویل بدهد همین. جور دیگری نمیدانم چجوری این امضا لذت و ارزش میدهد
لطفا یکی راهنمایی ام کند!🙏
✅تصریح کنم
من با نشستن پای صحبت های یک نویسنده، کارگردان یا هر چیز دیگه کاملا موافقم اتفاقا اگر کسی ارزش هم صحبتی و یا سخنران شدن داشته باشد همین قشر کتابنویس اند اما تنها بخش امضا را نمیفهمم
"
🖋به اضافه ی اینکه :
امضا کتاب تلاشی مذبوحانه است برای کم کردن فاصله ی هرمنوتیکی موجود بین ابژه و سوژه ،تلاشی برای این که نشان بدهیم بعله ما بهتر به تاویل کتاب نزدیکیم چون چند دقیقه ای نویسنده را دیده ایم ...تلاشی که چندان بی پایه نیست بر پای ی بی پایگی هرمنوتیکی!
پ.ن:رضا امیرخانی توی تاپ 10 نویسنده های معاصر مورد علاقه ام جایگاه اول را دارد (*)و قطعا در تاپ 10 کلیه نویسندگان ِ مورد علاقه من جای میگیرد اما همیشه خواسته ام عشق کورم نکند! و البته خودش که تقصیری ندارد ملت 1 ساعت صف کشیده اند از ش امضا بگیرند! و فردا من هم شاید در این صف باشم اما نه برای امضا که شاید برای 30 ثانیه گپ ی که شاید گپ هرمنوتیکی بینمان را کم کند!
*: برای فهم عمق ماجرا بخوانید:
ِدینی که ادا نمیشود/ برای رضا ی امیر خانی عزیز/شماره-1
امضا نویسند ه که تو را نمیشناسد به اسم خودت گیرم با پسوند" جان" چه ارزشی دارد ؟؟بی جان ِ بی جان است این " جان"! و امیر خانی به من احترام به این جان را یاد داده است ...نقض غرض است اگر ازش امضا ی بی جانی بگیرم!