+نگاه می کنم اما نمی تونم ببینم
-پس نمی دونی چطور باید نگاه کنی
مجله داستان
شماره63
ص76
برگشت به جایی که می خواست باشد,به زمانی قبل از حضور او.
Cig Hecker میفرماد!
پ.ن: من که هنوز نتونستم
):)
هـرگــــــاه حین گپ زدنت خنده می کنی
انگار "ذوالفنون" زده از "اصفهان" به "شور"
دردی دوا نمی کند از من ترانه هام
من آرزوی وصل تو را می برم به گور
مرجان ! ببخش "داش آکلت" رفت و دم نزد
از آنچـــه رفت بر سر این دل ، دل صبــــــور
حامد عسکری
گفتم خلوت را بیشتر دوست دارم ، از شلوغی حتی جمع چند نفر که دوستشان دارم بدم می آید...
گفت: خب برای تو که فرقی نمیکند باز هم هیچ نمیگویی و کاری نمیکنی...!
گفتم:سکوت و خیره شدن را بیشتر از همهمه و سر گردانی دوست دارم ...
سکوت ... و چشم هات
همین!
دوستی گفت وقتی به ماه رسیدی (البته این گزاره از نظر من محاله ولی فعلا بماند_ یک کوچولو ش رو بذار بگم :چون دلم طاقت نمیاره ماه اگر قابل رسیدن باشه دیگه به ما هو هو ماه نیست! _) وقتی بعد مجبورت کردن برگردی و باز برگشتی به خاک دیگه نمیتونی همون جور که همه به ماه نگاه میکنن بهش نگاه کنی!
حرف هاش زیاد بود و اکثرش رو قبول نداشتم اما
این حرفش به نظرم درست بود لای بقیه چرندیاتش! :))
نظر شما؟